سَلامٌ عَلَىٰ آلِ یس

عمریست که از حضور او جا مانده ایم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری مانده ایم

سَلامٌ عَلَىٰ آلِ یس

عمریست که از حضور او جا مانده ایم در غربت سرد خویش تنها ماندیم او منتظر است تا که ما برگردیم ماییم که در غیبت کبری مانده ایم

داستان تولد امام زمان (عج)










داستان تولد امام زمان (علیه السلام) را بخوانید

داستان تولد امام زمان (علیه السلام)

در این هنگام پرده ى نورى میان من و او کشیده شد، ناگاه متوجه شدم کودک ولادت یافته است.چون جامه را از روى نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود.هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است.در این موقع حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور.وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم وى را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود اذان گفتن در گوش امام زمان فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت «اشهد انّ لا اله الا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله» پس از آن به امامت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سایر امامان معصوم (علیهم السلام) شهادت داد و چون به نام خود رسید فرمود: «اللهم انجزلى وعدى و اتمم لى امرى و ثبت و طأتى واملاء الارض بى عدلا و قسطاً» «پروردگارا! وعده ى مرا قطعى گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمین را به وسیله ى من از عدل و داد پر کن.»

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد